سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 

 

دل نوشته های دانشجویی

اینجا معنای دقیق این واژه است،‏ عشق!

یاربّ                                                    
روزی که ابراهیم خلیل فرزند عزیزتر از جانش را به قربانگاه برد و آماده قربانی شد، ندا آمد ای خلیلی من، نه ! نه ! او را رها کن از تو پذیرفتیم  و این قوچ را  ...  خیلی  مهربان  و  قشنگ  رد  کرد،  نخواست  که  اسماعیل  قربانی  بشه .

...  اما روز دیگری   ...

سرور ما اکبرش را به  قربانگاه  برد . خدایا !  پاره های  تنم را برای قربانی  آورده ام ، آیا میی پذیری ؟  و پذیرفت.
سرور ما بار دیگرگفت : شش ماهه ایی  دارم، تشنه و گرسنه با مادری لبریز از محبت به فرزند، آورده ام تا عشق را با او معنا کنم ، می پذیری ؟ و پذیرفت .
سرور ما گفت : علمدارم بی نظیر ترین است ،در وفا، در ادب، در شجاعت ، آب  آور فرزندان تشنه ام، قامت استوارم از اوست و اینک آورده ام تا همه امیدم را در پیشگاهت قربانی کنم . یاربّ  آیا خواهی پذیرفت؟ و پذیرفت.
یک دم یاربّم نفرمود که حسین جان بس است! ... یا ربّم میدان قربانگاه را به وسعت همه تاریخ به روی حسینش گشود و وادی عشق بازی را تا انتها  و تا ابد تنها برای او باز کرد که حسین جا عشق بازی میکنم با عشق تو ....
سرور ما گفت : نازنین ترینم سه ساله است، یا ربّ آتش که به دامنش رسد آتش از قلبم زبانه خواهد کشید، این سه ساله را به قربانگاه تو آورده ام تا بماند که پدری پاره های تنش را قربانی کرد. آیا خواهی پذیرفت ؟ و پذیرفت .
سرور ما گفت : چندی یاور صادق با وفا دارم که تاریخ مثل آنان را نخواهد دید، می پذیری؟ و پذیرفت .
سرور ما گفت : خواهرم  سراسرعشق است، سراسر صبـر، دل صبورش را به قربانگاهت آورده ام ، می پذیری ؟ و پذیرفت .
کسی و چیزی برا ی قربانی نبود !
سرور ما گفت : خدایا خویش را به قربانگاهت آورده ام، میپذیری ؟ فرمود : همه را به تو  پذیرفتم  و اینک در انتظار  تو  هستم ...
...   نپذیرفتی و  پذیرفتی    ...
و خدا کیست که سرور ما همه را با عشق به قربانگاه او برد و همه با عشق قربانی شدند .
و حسین کیست که این چنین از او پذیرفته شد؟ و پذیرفته شدن چیست؟
ما رأیت الا جمیلا

 


...